#معرفت فاطمه
انا انزلناه فی لیلة القدر ،وما ادرئک ما لیلة القدر،لیلة القدر فاطمة، فقد عرف فاطمه ادرک لیلة القدر
ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم ،تو چه دانی شب قدر چیست؟ شب قدر فاطمه است ،هرکس فاطمه را بشناسد شب قدر را می توانددرک کند.
#اذان ناتمام
#اذان ناتمام
بعد از رحلت #پیامبر_اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم، بلال دیگر اذان نگفت: تا اینکه روزى #حضرت_زهرا سلام اللَّه علیها فرمود:
من میل دارم صداى اذان بلال را بشنوم.
پس بلال را حاضر کردند و او مشغول اذان گفتن شد. بلال گفت: «اللَّه اکبر».
حضرت زهرا سلام اللَّه علیها به یاد پدرش افتاد و شروع به گریستن کرد. چون بلال گفت:
«اشهد ان محمدا رسول اللَّه» حضرت فاطمه سلام اللَّه علیها فریاد بلندى کشید و بیهوش شد.
اطرافیان فریاد زدند: اى بلال! دست از اذان گفتن بردار که دختر رسول اللَّه از دنیا رفت.
پس از لحظاتى چند، حضرت زهرا سلام اللَّه علیها به هوش آمد و به بلال فرمود: ادامه بده.
بلال گفت: مرا معاف دار، اى دخت رسول اللَّه! چون مى ترسم با صداى اذان من، روح از تن مبارکت بیرون رود. پس آن حضرت بلال را معاف کرد- و آن اذان ناتمام ماند.
من لایحضره الفقیه؛ حدیث 907، ج 1، ص 297
#گردنبند با برکت
#گردنبند با برکت
روزی پیامبر در مسجد نشسته بودند. عرب بادیه نشینی وارد شد و گفت: ای رسول خدا! من گرسنه ام، لباس مناسبی ندارم، پولی هم ندارم و مقروض هستم. کمکم کنید. پیامبر به بلال فرمودند: که این مرد را به خانه فاطمه ببر و به دخترم بگو که پدرت او را فرستاده است. بلال آمد و داستان را برای حضرت زهرا تعریف کرد.
حضرت گردنبند خود را که هدیه بود باز کردند و به بلال دادند و فرمودند: که این گردنبند را به پدرم بده تا مشکل را حل کنند. بلال بازگشت و امانتی را تحویل پیامبر داد. رسول خدا فرمودند: هر کس این گردنبند را بخرد، بهشت را برای او تضمین می کنم. عمار یاسر آن را خرید و مرد سائل(فقیر) را به خانه خود برد. به او لباس و غذا داد و دو برابر میزان قرض به او پول داد.
سپس عمار غلام خود را صدا زد و گفت: این گردنبند را به خانه فاطمه زهرا می بری و می گویی که هدیه است. تو را نیز به فاطمه بخشیدم.
غلام گردنبند را به حضرت داد و گفت: عمار مرا نیز به شما بخشیده است.
حضرت نیز غلام را در راه رضای خدا آزاد کردند. غلام گفت: متعجبم! چه گردنبند با برکتی! گرسنه ای را سیر کرد، بی لباسی را پوشاند، قرض مقروضی را ادا کرد، غلامی را آزاد کرد و دوباره نزد صاحبش بازگشت.
#انقلاب-در-قاب-خاطرات
توجه توجه توجه……….
سریال قمسمت چهارم :سید محمد خاتمی
تاریخ ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی،مدعیانی به خود دیده است که تمام حیثیت وآبروی خود را وامدار امام وانقلابند ولی هریک به دلیلی از انقلاب برگشته اند .واکاوی حیات سیاسی این شخصیت ها به تمام مخاطبینی که شاید این مدعیان را به هویت انقلاب گره میزنند یاد آور خواهد شد که آنچه همیشه وهر جا ارزش حمایت وایستادگی دارد راه ومسیری است که انقلاب اسلامی نشان می دهد نه راهی که با سرانگشت انقلابیون «راه»می شود …هنوزجمله امام «میزان حال فعلی افراد است »در یاد وخاطرات باقیست ،چراکه جمهوری اسلامی با هیچ کس عقد اخوت وفرزند خواندگی نبسته است .
اگر خدا قسمت کند تصمیم بر این است که در طی چندین متن سریالی تعدادی از مخالفین انقلاب(از نوع طلبه وروحانیت ) وجنس مخالفت های آنان با رهبری انقلاب اسلامی را بازگو کنم .
سید محمد خاتمی
1-سرپرستی مؤسسه مطبوعاتی وانتشاراتی کیهان
توسط امام خمینی در سال 59 ووزیر ارشاد کابینه میر حسین موسوی (نخست وزیر)درسال61(اظهار ناراحتی پدر ایشان از سمت وزیر ارشاد ی ایشان(آیت الله سید روح الله خاتمی) چراکه میگفتن ،خطرناک است ،پسرم غرب زده است .
2_ریاست جمهوری در سالهای 76-84(دوران بحران ساز)
3-ارتباط عامل اصلی قتل های زنجیره ای شخصیت های سیاسی واجتماعی کشور با سید محمد خاتمی در اواخرسال77
4-سکوت واهمال خاتمی در ماجرای کوی دانشگاه در سال78
5-دوقلوهای خاتمی(لایحه اصلاح قانون انتخابات مجلس ولایحه تبیین حدود وظایف واختیارات و اختیارات رئس جمهور)لوائح ودگانه (این طرح زمینه ساز محدود کردن اختیارات ولایت فقیه بود )
6-خروج از مسیر روحانیت (در سفر به اروپا باچهار زن بیگانه دست دادن و…)(اگر دین در برابر آزادی قرار بگیرد این دین است که باید محو شود نه آزادی)(به قرآن نمیشود استناد کرد چراکه قرآن متناسب با زندگی قبیله ایست …)
7-نقش خاتمی در فتنه 88(حمایت رسمی از میر حسین موسوی ونقش آوری اصلی در بحث تقلب ،وکمیته صیانت از آراء مردم )
7-سخنرانی در راهپیمایی غیر قانونی (لزوم ابطال انتخابات)
9-اختلاف افکنی میان حاکمیت وعلماء
10-چندین دیدار با سوروس (از رهبران انقلاب های مخملی در چندین کشور )
11-دیدار با ملک عبدالله پادشاه عربستان ودریافت کمک مالی(هدف جمع اوری اعانه برای مخارج تبلیغاتی میر حسین موسوی)
«اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا»